فارنهایت ۴۵۱ داستانی است که تکنولوژی، مضرات و معایب آن را بررسی میکند. در واقع تکنولوژی هسته مرکزی مشکلات و معایب جامعه است. داستان جامعهای خیالی و موهومی را ترسیم میکند، داستان به رسانههای جدید میپردازد.
این رسانههای جدید تلویزیون و رادیو هستند. در این جهان موهومی رسانههای جدید جای کتابها را گرفتهاند. همین واقعه عنصر سانسور را در این جامعه خیالی عملی میکند.
پروتاگانیست داستان فردی است به نام گای مونتاگ که وظیفه سوزاندن کتاب را برعهده دارد. او قهرمانی سمپاتیک است که تمامی ویژگیهای یک قهرمان ایدهآل را دارد. گره شخصیتی که برای وی اتفاق میافتد و کانفلیکت داستان است مواجهه وی با مفهوم کتاب است.
مواجهه با کتابها، یک اعوجاج ذهنی در وی ایجاد میکند. او دچار آشفتگی و سردرگمی میشود. مواجهه او با کتاب چیزی است که اپیفنی را برای وی به وجود میآورد.
سیتنگ داستان در زمان آینده و در جامعهای خودخواه رخ میدهد. خودخواهی صفت رذیلانهای است که به وفور در این شهر خیالی وجود دارد. جامعهای که ترسیم میشود جامعه افسرده، ایزوله و فاقد روابط انسانی است.
انسانها در چنین جامعهای انسانیهایی لذتجو و مادیگرا هستند. این نکته را باید در نظر داشت که داستان نگاهی انتقادی به چنین جامعهای و به چنین سبکی از زندگی دارد.
در مورد شخصیت مونتاگ باید گفت که او اپیفنی و کشف و شهود خودش را از طریق آشنایی با کتابها به دست میآورد. او وجوه مختلف و درونی شخصیت خودش را میشناسد و به خودشناسی میرسد. در اینجا ما با نگاه مثبت داستان و نویسنده آن به کتاب و نقش موثرش در تربیت انسان روبرو میشویم.
در این داستان با تلمیحهای مذهبی روبرو هستیم، تلمیحهای مذهبی داستان اشارهای به برج بابل دارد. داستان اشاراتی نیز به داستان سفرنامه گالیور اثر جاناتان سوییفت نیز دارد.
از نظر ژانر این داستان در زیرمجموعه علمی تخیلی طبقهبندی میشود، در این داستان علمی تخیلی آیندهای تلخ پیشبینی میشود. و پایان تمدن انسانی را با توجه تغییرات و دست آوردهای معاصر پیشبینی میکند.
فارنهایت ۴۵۱ داستانی نمادین است، ققنوس پرندهایست که کارکردی نمادین در بسیاری از داستانها دارد که فارنهایت ۴۵۱ از این قاعده مستثنی نیست. ققنوس پس از بمباران شهر و نابودی آن در داستان ظاهر میشود که این امر اشاره دارد به بازآفرینی و بازتولد ققنوس.
در انتهای داستان ما ایده تشکیل کارخانه آینهسازی میبینیم، ساخت کارخانه آینهسازی به معنای درک و فهمی عمیق از خویشتن در جایگاه یک انسان است.
خون هم در داستان نقشی نمادین دارد، خون نماینده روح و جان است، هر جایی که خونی انتشار مییابد جسم و روح انسانی از بین میرود.
داستان داستانی پارادوکسیکال است که به مفاهیم متضاد متعددی میپردازد، دروغ و حقیقت، آزادی و حبس، فقر و ثروت و … بخشی از این تضادها و تعارضها است.