نقاشی ایرانی در طول تاریخ دستخوش تحولات گستردهای گشته بود و در هر دوره و بر اثر تفکرات آن دوران تغییراتی در اسلوب نقاشی بوجود آمده. مکاتب نقاشی در ایران به نام دورههای حکومتی یا شهرهایی که منشا آن مکتب بودهاند، نامگذاری میشدند. در جریان حمله مغولان به ایران نقاشی ایرانی چه از باب نابودی آثار پیشین و چه تداخل فرهنگی دستخوش تغییرات گشت. در بسیاری از مناطق به سبب این حمله، سیر پیشرفت نقاشی متوقف گشت. پس از اعلام اصفهان به عنوان پایتخت از سوی شاه عباس، مکتبی در نقاشی شکل گرفت که مکتب اصفهان نام دارد. در این دوره تدریجا اثرات عوامل نقاشی مغولی و تیموری از میان رفت و عناصر نقاشی ایرانی قوت گرفت. به واقع مکتب اصفهان شروعی دوباره بر هنر اصیل ایرانی و اسلامی بوده است. در این دوران است که نقاشی ایرانی به فرم جدیدی وارد شد. تا پیش از این دوران نقاشی ایرانی به سختی میتوانست هویت مستقلی برای خود متصور باشد. نقاشی به عنوان عنصری کمکی و چه بسا تزیینی در کتب مصور و مکانها بکار گرفته میشد. در مکتب اصفهان رقعهنگاری رواج یافت، رقعهنگاری نوعی نقاشی بر روی تک برگهها بود که فارغ از کتب و اماکن به عنوان موجودی مستقل و پویا وجود یافت. یکی از آثار برجسته این مکتب رقعهنگاری اثر رضا عباسی در قرن دهم است. این اثر سرشار از ویژگیهای نقاشی مانوی و نقاشی آغاز اسلام است. استفاده از نقوش ختایی و اسلیمی گیاهان به عنوان صحنهسازی در اطراف پیکره با نقوشی ظریف از ویژگیهای اصیل نفاشی ایرانی است. ترسیم ساقه نازک و محو ِ مدور و تاکید بر برگها و گلها تصویری انتزاعی از باغ بهار یا بهشت را متبادر میسازد و علاوه بر آن جنبه تزیینی نیز دارد. چهره پیکره نامبرده اما با ریزه کاریهای ماهرانه همراه است. بینی بسیار ظریف، کشیده و قلمی که تاکیدی نیز در آن وجود ندارد در کنار دهان تنگ و کوچک با لبای باریک، نقاط کمرنگ چهره هستند. نقطه تاکید نقاش اما در این چهره بر چشمهای پیکره است. چشمها و ابروان کشیده و مؤکد با حالتی رو به پایین و نگاهی که مسیر مشخصی ندارد، حالتی نیمه معنوی به چهره میدهد. ترسیمات ِ پر از نرمی و خطوط منحنی استفاده شده و پر تاکید در لباس ها و پیکره، گردی چهره و خطوطی که در لباس به عنوان چین و چروک یادآور خطوط اسلیمی هستند همگی ویژگیهای نقاشی اصیل ایرانی را یادآور میشوند.