در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت یکی از مطرحترین آثار ابزورد در ادبیات قرن بیست است. بکت در این نمایشنامه قصد دارد فضایی جفنگ یا به گونهای دیگر پوچ بسازد. داستان سرشار است از دیالوگهایی که با جدیت بیان میشود اما به دلیل همین محتوای فرعی که دارند پوچ و بیمعنی به نظر میآیند و طنزی غریب و گروتسک را در دل خود ایجاد میکنند.
نمایشنامه آشکارا فاقد زمان و فاقد مکان طراحی شده است. این بیزمانی و بیمکان همزمان فرصتی را میدهد که داستان به هر زمانی تعلق بگیرد. تنها جایی که دوره تاریخی خاصی در داستان نامش میآید، در ابتدای داستان است جایی که هر دو شخصیت آرزو میکنند به اواخر قرن نوزده برگردند.
دو شخصیت محوری نمایشنامه که در تمام صحنهها حضور دارند، ولادیمیر و استراگون هستند. اینان شباهت زیادی به کمدیهای دو نفرهای نظیر لورل و هاردی دارند. داستان افراد کم هوش و مهملگویی که به دلیل سادگی و صمیمیتی که در رفتار و گفتارشان دارند یک نوع سمپاتی را در خود ایجاد میکنند.
تمام تعلیق داستان بر محوریت فردی به نام گودوست. گودو ویژگیهای دقیقی ندارد، توصیف و ترسیم دقیقی از وی نمیشود به بیان دیگر، گودو را نمیبینیم اما در انتظار او هستیم. به بیان دیگر میتوان گفت همین انتظار است که تعلیق را ایجاد میکند.
ما در داستان هیچ جا در نمییابیم که ولادیمیر و استراگون گودو را کجا شناختهاند، یا چه چیزی از وی میدانند. حتی اطلاعات کمتری از آنچه که گودو میتواند انجام دهد به ما توضیح داده میشود و مخاطب حتی یک ثانیه هم نمیداند که چرا این دو تن در انتظار گودو هستند.
به دلیل همین شناخت است که آنان پوتزو و لاکی را با گودو اشتباه میگیرند، حضور پوتزو و لاکی از دیالکتیک مستر اسلیو هگلی تبعیت میکند. در این دیالکتیک برده و ارباب به هم پیوسته هستند و هیچکدام نمیتوانند بدون دیگر دوام آورند.
در پرده دوم رابطه مستر اسلیوی اینان مخدوش میشود به بیان دیگر پوتزو دیگر آن قدرت نخستین را ندارد اما باز هم این رابطه برقرار است چرا که این دیالکتیک هگل برقرار است.
پوتزو دوبار در صحنه میآید. یک بار در هر پرده اما فاصله زمانی این پردهها مشخص نیست. اهمیتی هم ندارد یکی از نشانههای ادبیات ابزورد همین بیزمانی است. در واقع تمامی اتفاقها در یک لوپ یا حلقه رخ میدهد.
در واقع این حالت زمانی جایگزینی برای سیر خطی زمان در ادبیات کلاسیک است. در سیر خطی زمان، ما همواره گذشته، حال و آینده را داریم. و زمان همواره از گذشت به سمت آینده حرکت میکند.
اما در این لوپ هر صحنه، سکانس یا پردهای قابلیت این را دارد که پس یا پیش از هر پردهی دیگری بیایید. این ویژگی نمایشنامه را دائمی میکند و سبب میشود تا تمام اتفاقات و درون مایهای که از داستان است حالتی ابدی بیابد.
بر مبنای باور بسیاری از محققین و منتقدین در انتظار گودو بیش از آنکه اثری ابزورد باشد به مدرنیسم پیوند خورده است. یکی از نشانههایی که توانسته این نمایشنامه را به عنوان اثری مدرنیستی ثبت کند همین مفهوم زمان است.
در کنار چهار شخصیت اصلی داستان شخصیت پنجمی نیز وجود دارد. این شخصیت پنجم پسرک چوپانی است که در انتهای هر پرده میآید و وعده حضور آقای گودو را به طور قطع در فردا میدهد.
به شکل نمادین و سمبلیک این پسر نماد پیامبران است. در طول تاریخ پیامبران بسیاری با شمایل چوپان دیده شدهاند که از این میان میتوان به پیامبر قوم یهود حضرت موسی، ابراهیم، یعقوب و … نیز اشاره کرد.
او میآید و وعده میدهد. در واقع بکت در این داستان پیامبران وعده دهنده نشان میدهد. وعدههایی که هر روز تکرار میشوند و به شکلی بیانتها قابلیت تمدید دارند.