نمایشنامه خانه عروسک نمایشنامهای زن محور است. در نمایشنامه نه تنها شخصیت مرکزی داستان زن است. بلکه دغدغههای زنان و مسائلی که یک زن با او مواجه میشود اساس داستان قرار میگیرد.
برای تحلیل این نمایشنامه میبایستی وضعیت فرهنگی را در زمینه تاریخی نمایشنامه بررسی کنیم. پس زمینه جامعه اسکاندیناویایی شمال اروپا به وضوح در داستان خودنمایی میکند. عروسک اشاره به نورا دارد کسی که ناخواسته محور یک تراژدی قرار میگیرد.
در شخصیتپردازی نورا او را فردی کمهوش و نادان میبینیم. همزمان نورا زنی زیبا و جذاب است. این تناقض نورا را در حالتی تیپیکال قرار میدهد. نمونه تیپیکال زن جذاب و نادان جایگاهی طولانی در ادبیات دارد. اما آن نقصی که نورا را در آستانه سقوط تراژیک خودش قرار میدهد ولخرجی و بولهوسی او است.
ایبسن در این داستان زن را یک قربانی عمومی در جامعه بیان میکند و این قربانی بودن را محدود به فرد و طبقه نمیکند. همسر نورا در واقع یک انسان تحصیل کرده و متشخص جامعه است اما نقش قربانی زن برای او هم حفظ میشود.
این را میتوان در باب سه زن دید، خانم هیلده که کروستاد را رها میکند و با مردی ثروتمند ازدواج میکند، نورا و دایه. دایه فرزند خودش را رها میکند تا از نورا و فرزندانش پرستاری کند.
اما آیا نورا خوشبخت است؟ در مقایسه با سایر شخصیتهای زن داستان نورا خوشبخت به نظر میآید. او هم وضع مالی خوبی دارد و هم پرستیژ اجتماعی بالایی دارد اما پشت این ظواهر نورا را زن نگون بختی مییابیم. اینجا نقد اجتماعی و فمینیستی ایبسن را نسبت به فرهنگ جامعه اسکاندیناویایی و معیارهای ارزشی آن میبینیم.
نورا در واقع یک ازدواج تحمیلی با مردی مردسالار را تجربه میکند. توروالد هلمر در واقع کسیست که زنان را اساسا صاحب اندیشه به حساب نمیآورد و حتی به ایدههای آنان گوش نمیدهد. از دید هلمر ایدههای زنان ایدههایی کودکانه و جدا از واقعیتهای اجتماعی است.
نورا در واقع قربانی جامعهای پدر سالار یا مرد سالار میشود. فعالیتهای اقتصادی نورا همراه با پنهان کاری میبایست انجام شود. نکته مهمتر آن است که این فعالیتها در چنین جامعهای تابو به حساب میآید.
توروالد که علیالظاهر وکیلی اینتلکتوال و موجه است چنین تابویی را بدتر از بدهکاری و آسیبهای آن میداند.
یکی از درون مایههای اصلی خانه عروسک بیاعتباری ظواهر است. یا به شکل عامیانهتر قضاوت بر اساس ظاهر را خطا میداند. در این داستان ظاهر گمراه کننده است. همانطور که در بالاتر گفته ایبسن نورا را شخصیتی نادان با رفتارها و تمایلاتی کودکانه ترسیم مینماید.
اما اگر از این ظاهر عبور کنیم در ادامه نمایشنامه نورا زنی هوشمند، متکی به خویشتن و متفکر است. پس این ایبسن ظاهر اولیه را فریبنده میداند و حقیقتی پنهان پشت این ظواهر را به عنوان یک واقعیت ترسیم میکند.
عکس این موضوع در باره توروالد رخ میدهد. ما توروالد را مردی موفق، فاتح صاحب نفوذ و قدرت خانوادگی و اجتماعی مییابیم. در ادامه میبینیم او نه روشفنکر است نه مقتدر، برعکس شخصیتی آسیبپذیر و ضعیف دارد.
در واقع در این داستان ظاهر باطن را دگرگون میکند و برعکس. و حقیقت پنهان شده در باطن صد و هشتاد درجه با ظاهر تفاوت دارد.
همین موضوع عینا در مورد کروستاد رخ میدهد و داستان با چرخشی ۱۸۰ درجهای کروستاد را از یک شخصیت مثبت به اخاذی نادان تبدیل میکند.