تابلوی سرگردان بر فراز دریایی از مه اثری رمانتیک و محصول قرن هجدهم میلادی است که کاسپر دیوید فریدریش آلمانی آن را با رنگ روغن روی بوم کشیده است. این اثر به عنوان یکی از معروفترین و موفقترین شاهکارهای دوران رمانتیسیسم شناخته میشود. این تابلو که در ابعاد ۹۵ در ۷۵ سانتیمتر کشیده شده است تصویری نو با جهانبینی تازهای به مسائل پیرامونی دارد که در مقابل مادیگرایی و اومانیسم معاصر خود به وجود آمده و تصوری معنویگرایانه و احساس منشانه در مقابل سرخوردگیهای ناشی از ناتورالیسم صرف عصر رو به مدرن دارد. این اثر فقط تصویر الگویی نیست بلکه نمایشی از جهان داخلی ذهن هنرمند است. تقریبا میتوان یقین داشت که طبیعت کشیده شده در این اثر با الهام از طبیعت واقعی آلمان از آنچه که نقاش در آن روزها دیده است شکل گرفته اما در این میان تکنیکهای معنایی و ابزاری هنرمند نمیبایست مغفول بماند. در مرکز تصویر مردی عصا به دست بر روی صخره ایستاده و به کوهستان مهآلود مقابلش و تصویری از امواج خروشان دریا که به صخرهها میخورد مینگرد. این نقطه تمرکز تصویر است. از سوی دیگر افق دید مرد با افق دید بیننده تقریبا یکی است و این باعث میشود بیننده سریع متوجه پسزمینه این اثر شود و به آنچه بنگرد که مرد سوژه اصلی در نقاشی به نگاه میکند. استواری و ایستادگی مرد در مقابل طغیان و خروش امواج از جمله چیزهایی است که به نقاشی جلوه ویژهای بخشیده. نقاش با انتخاب کادر عمودی به این استواری سوژه اصلی خود نیز مجدداً تأکید میکند. یکی دیگر از تاکیدها و موضوع گفته شده از سوی دیگر عصایی است که در دستان مرد مورد نظر قرار گرفته و تعادل حالت فیزیکی فیگور رسم شده مرد را رقم میزند. در واقع علیرغم آنکه فیگور حالت صعودی دارد نقش عصا اساسیتر و پر رنگتر از آن است که قابل انکار باشد. این نتیجه نمودی از ناتوانی و ضعف انسان در مقابل عظمت دهشتناک طبیعت است از طرفی چهره مرد را نمیبینیم. این به خودی خود به رازآلود شدن اثر و البته مهآلود شدن اثر کمک فراوانی میکند به واقع مرد تصویر با حالتی متفکر و البته حیران سرگردانی و وحشت انسان پایانپذیر و فانی را در مقابل طبیعت جاودانه را به ذهن متبادر میکند و از طرف دیگر نمیدانیم صخرهها قرار گرفت تا چه میزان قابل اتکاء هستند در واقع این حالت از ناپایداری تکیهگاه مرد است که در یک صعود در حالت اوج قرار گرفته و سقوط او نیز غیر محتمل به نظر نمیرسد. نحوه ایستادن، عدم نمایش سطوح زیرین صخرهها و ناپایداریها و طبیعت خروشان مهآلود که خود بیشک تصویری از ابهام است؛ تصوری از تنهایی عمیق بشر در دوران معاصر و نزول و افولش را به نمایش میگذارد که نتیجه زندگی مادی انسان در دوران معاصر است. از سوی دیگر فیگور از پشت مرد بیش از هر چیزی مخاطب را در گیجی و حیرت خود مهار میکند و بیآنکه بدانیم مرد چه واکنشی به جهان مقابلش دارد بازخورد شخصی خودمان را از اثر و جهان پیرامونی ارائه میدهیم و از طرفی تم سرد رنگها شامل پالت رنگی خاکستری آبی سفید که هم تا حدودی رئالیستی است و هم نوعی نمایش معنوی و ماورایی را به وجود آورده، رنگ و نورپردازی را در تناسب و کارکردی همزمان به کار برده است. در واقع آنچه مرد بر آن قرار دارد جهان تیره مادی است که نوری از اعماق به سوی آسمان در حرکت است و دوردستها بسیار مبهم روشن است این القای یک تجربه معنوی در دوران مادیگرایی میتواند باشد.