ماگدالنا کارمن فریدا کلو کالدرون در ریورا یکی از شاخصترین زنان تاریخ هنر معاصر است که در طول ۴۷ سال زندگی خود آثار درخشانی بجای گذاشته است که در این میان، خودنگارههای او در میان آثارش از شهرت و موفقیتهای بیشتری برخوردار هستند. این نقاش مکزیکی سرخ پوست تبار، از چهرههای ماندگار سورئالیسم و رئالیسم جادویی است و آثارش عموما بازتابهایی از تجارب و زندگی شخصیاش هستند، زندگی شخصیای که تحت تاثیر زنانگی او قرار دارد و در آثارش نیز این توجه بر روی زنانگی بارز و قابل توجه است. یکی از درخشانترین آثار او تابلوی دو فریدا است که در ژانویه ۱۹۴۰ در نمایشگاه بینالمللی سورئالیست مکزیکوسیتی به نمایش گذاشته شد. اثری که در سال ۱۹۳۹ و با تکنیک رنگ روغن روی بوم به عنوان اولین نقاشی مقیاس بزرگ کالو فریدا خلق گشت. ۱۹۳۹ در دوره جدایی فریدا از دیه گو قرار دارد، روزهایی که فریدا بخاطر رابطه جنسی دیه گو با خواهر کوچکترش زندگی زناشوییاش را رها کرد. شاید نقطه کشف این اثر جملاتی باشد که فریدا از این دوران به زبان آورده است: دیگر دیهگو هم با من نیست، رهایش کردم. حالا خودم هستم. نقاشی میکنم. این بار خودم را میکشم. دست در دست خودم، با خودم ازدواج کردهام. راستی، آیا من برای خود کافیام؟
از سوی دیگر تعایر مختلف دیگری نیز بر این اثر نوشته شده است تا در نهایت این اثر مرموز به مجموعهای از تصورات تبدیل شود تا یک اثر خاص در دنیای سورئالیسم باشد. در سمت راست این اثر فریدا در لباس بومی مکزیکی کشیده شده و در سمت چپ، فریدا با ظاهری اروپایی در لباس یکدست سفید ویکتوریایی – شاید عروسی. هر دو فریدا بر روی نیمکتی به رنگ سبز نشستهاند و دستهای هم را در دست دارند. هم چنین بر روی سینه هر دو فریدا، قلبی آناتومیک ترسیم شده که رگهای دو قلب به هم متصل است و سر آن در دست راست فریدای اروپایی قرار دارد که توسط قیچیای بریده شده است و خون آن به روی لباس فریدای اروپایی میریزد. به سختی میتوان به لحاظ مفهومی برای این بخش از این کار تعبیرهای درستی بجز دسته از گمانهزنیها یافت. هرچند بنظر دست در دست بودن دو چهره فریدا به نوعی اتصال میان گذشته و هویت فریدای مکزیکی با فریدای معاصر است که بیشتر مانند یک اروپایی زندگی میکند. پیوندها قلبی هستند و از لحاظ عاطفی وابستگی میان شخصیتها قابل ملاحظه است. از سویی ابرهای سیاه و گرفته پسزمینه تصویر با نورهای کمی که ورود میکند، به تیرگی و افسردگی اثر دامن میزند. نگاه آرام و خنثی فریدا، رنگپردازی مات اثر، فرم ساده اندامها و فیگور در کنار تلاطم پسزمینه، فیگور قلبها و رگهای بریده تصویری از دنیای متلاطم درون هنرمند دارد. فریدا که همیشه خود را سخت درگیر دیه گو ریورا میدید، بارها جنبه اروپاییاش را مورد نقد و انکار ریورا مییافت، در حالیه چهره مکزیکی او بسیار مورد پسند ریورا بود، بسیاری این اثر را به نمایش این مسئله نشان میدهند، که با پایان رابطه فریدا و ریورا، ارتباط قلبی میان فریدا و ریورا گسیخته شده و ارتباط قلبی و فیزیکی میان فریدای اروپایی و مکزیکی بر قرار شده است در حالیکه فریدای اروپایی، ریورای خودش را از دست داده است.
این اثر مرموز در دل خود تعبیرات بسیاری را نهفته است، تعبیراتی که هر کدام به نحوی به جنبهای از واقعیت اشاره دارند اما نه خود واقعیت، واقعیتی که از دل یکی از شاخصترین زنان هنرمند و یکی از مرموزترین نقاشان معاصر، یعنی فریدا کالو کالدرون نشات گرفته است.