آلفرد ایزنشتاد، متولد سال ۱۸۹۸ در لهستان کنونی، عکاس خبری آلمانی – آمریکایی است که مهمترین اتفاقات و افتخارات دوران کاریاش در دوران حضورش در نشریه لابف آمریکا رقم خورد. آلفرد که پیش از این به عنوان عکاس خبری آسوشیتد پرس در آلمان فعالیت میکرد، با رزومهای قابل توجه به لایف پیوست، اتفاقی که برای این یهودی تبار مهاجر بسیار خوشایند رقم خورد.
زمانیکه امتیاز لایف توسط اسوشیتد پرس خریداری شد و این مجله نوپا شکل گرفت، آلفرد یکی از اولین عکاسان استخدام شده برای این نشریه بود که ماموریت یافت تا صحنههایی از داستانهای زندگی در خلال جنگ جهانی دوم را ثبت کند. به این طریق، آلفرد که بدلیل ریشههای یهودیاش دارای زمینههایی نسبتا نفرتانگیز به آلمان و متحدانش بود، خیلی زود توانست یکی از شاهکارهای این دوره را رقم بزند.
۱۴ آگوست ۱۹۴۵، میدان تایمز! کارناوال شادی و جشن مردمی که به استقبال قهرمانان جنگی رفته بودند تا لحظات پیش از اعلام پیروزی آمریکا و متحدانش بر ژاپن توسط پرزیدنت ترومن را در کنار هم جشن بگیرند! آلفرد ۴۷ ساله، دوربین به دست، در خیابان ۴۵ام در ساعت ۵ و ۵۱ دقیقه عصر یکی از فراموش نشدنیترین قابهای تصویری را ثبت کرد، تابلو عکس روز پیروزی در میدان تایمز.
در این عکس یک ملوان نیروی دریایی آمریکا که از جنگ برگشته، یک دستیار دندانپزشک غریبه را به ناگاه در آغوش میکشد و او را میبوسد. این یکی از درخشانترین تصاویر ثبت شده است که لحظهای گذرا از شادی و امیدهای مردم را به نمایش میگذارد. لحظاتی که در ورای اضطرابها، سوگها و خستگیهای ناشی از جنگ گرفته شده و عشق، شور و شادی و شگفتی را نمایش میدهد. زندگی و امید به زندگی و شروع مجدد آن شاید مهمترین چیزی باشد که از این تصویر دریافت میشود.
هرچند این عکس خبری مورد انتقادهایی هم واقع شده، اما در ژانر خود بسیار درخور توجه است، بر خلاف بسیاری از عکسهای ضد جنگ که عموما تصاویری دردناک و تراژیک را از آسیبهای جنگ به نمایش میگذارد، در این اثر با یک تصویر ضد جنگ مواجه هستیم که عکاس آن این بار از روزهای پایان جنگ و آیندهای سبز و شاد صحبت میکند.
نکته جالب توجه این عکس دوگانگیهای متعددی است که در آن رقم میخورد، همانطور که خود الفرد نیز گفته که اگر لباس زن رنگ دیگری داشت هرگز آن عکس را نمیگرفت، این پارادوکس میان لباسها، از جمله مهمترین عوامل موفقیت این تصویر است. جنسیتهای متضاد، دو فردی که غرق در بوسهاند و بقیه که در دنیای خود بسر میبرند، تسلط مرد و مغلوب بودن زن، جلو آمدن بدن مرد و عقب رفتگی زن، آسمان درخشان نیویورک و ساختمانهای تیره، همگی عناصری پارادوکسیکال هستند که این عکس را به یک تصویر دو قطبی تبدیل میکند، زن نمایندهای از مردمانی که منتظر بازگشت قهرمانانشان نشستهاند و ملوان جوان آمریکایی نمایندهای از مردانی که از جنگی سخت به خانه باز میگردند.
هرچند با ندانستن اینکه زن غریبه است این تصویر به مراتب عاشقانهتر درک میشود، اما با پی بردن به واقعیت داستان، عمق شادی ناشی از پایان جنگ مشخص میشود و این همان چیزی است که از آلفرد ایزنشتاد انتظار میرفت تا بتواند در پایان ماموریتش عرضه کند. اتفاقی که بهترین شکل افتاد تا یکی از معروفترین عکسهای خبری جنگ، ثبت شود!