داستان قمارباز با راوی اول شخص تعریف میشود که این امر ما را به درون شخصیت میبرد و چالشها و تردیدهای شخصیت را برای ما عیان میکند. راوی بسیار به منطقهای که در آن قرار گرفته اشاره میکند و این امر بیانگر آن است که ستینگ داستان چگونه در کلیت داستان نقش بنیادینی ایفا میکند.
ما حضور پررنگ، روسها، آلمانها و فرانسویها را در روتلنبرگ حس میکنیم و این بیانگر یک نوع تقابل یا شاید همگونی ملیتهای مختلف اروپایی با یکدیگر باشد. به نظر میآید روتلنبرگ شهری آلمانی باشد.
توصیفات مربوط به روتلنبرگ در داستان به اندازه کازینو اهمیت مییابد و از سوی دیگر کازینو است که با روتلنبرگ هویت مییابد. یعنی کازینویی در روتلنبرگ قلب تپنده داستان را پوشش میدهد.
راوی روتلنبرگ را شهری توریستی مییابد، حضور همزمان لهستانیها، ایتالیاییها و سایر ملل اروپایی یک نوع جهان وطنی را به این شهر میدهد که این امر در کانتکست قرن ۱۹ امری نوآورانه بوده است.
اما نگاه الکسی ایوانوویچ به کازینوی روتلنبرگ چگونه است؟ او انسان را در کازینو گمشده میبیند گویی که انسان روحش را در چنین محفلی از دست داده است. انسانها در قمارخانه به مانند هیولا و دیو تفسیر میشوند و این نقد همیشگی داستایوفسکی از مادیگرایی و حضور پر رنگ عنصر طمع در انسان است. همین امر روحیه منتقد راوی یادداشتهای زیرزمینی نسبت به اجتماع را به راوی این داستان هم تعمیم میدهد.
داستایوفسکی اشرافیت روسی را به چالش میکند، او این اشرافیت را بیهویت نشان میدهد. اشرافیتی که خودش، گذشته خودش و فرهنگی که وجود داشته را از دست داده است. این امر را میتوان در خود ژنرال هم دید. ژنرال فردیست که در برابر تسلط زرق و برق غرب و افسونگری ذاتی آن خود را باخته است.
در داستان پاریس به عنوان قلب تمدن و مظهر برتری فرهنگی به نظر میآید، و مرد فرانسوی، انسان فرانسوی نیز این برتری را در دل خود دارا میباشد. در واقع داستایوفسکی این سبک زندگی را آلترناتیوی برای زندگی روسی به حساب میآورد.
اما این آلترناتیو ایدهآل نیست، راوی نسبت به مرد فرانسوی از همان دقایق اولیه حس منفی دارد و او را فاسد ترسیم میکند. این امر در مورد مادمازل بلانش دیگر فرانسوی داستان هم مصداق دارد.
داستایوفسکی علیرغم آنکه برتری اروپای غربی به اروپای شرقی را تایید میکند اما جهان آنان را نیز درگیر بحران هویتی نشان میدهد. او به خوبی هویت ملتها را فهمیده و آنها را در افراد خلاصه میکند.
مثلا راوی مرد انگلیسی را کسلکننده میبیند، و این کسلکنندگی را خواننده به کشور انگلیس تعمیم میدهد. میان قمار باز داستایوفسکی و سایر پروتاگانیستهای وی شباهتهای بسیاری دیده میشود.
افرادی با ذهن تحلیلگر، اما ضعیف که دنیای ناشناخته پیرامونی را تحلیل میکنند، آنان جهان پیرامون را نقد میکنند و سعی میکنند انسانیت را به عنوان جایگزینی برای این جهان پیشنهاد دهند.