زینب فاطمی یکی از اعضای جوان و رو به پیشرفت گروه هنری برجاس است. فاطمی متولد سال ۱۹۹۶ است و یکی از شرکتکنندگان بینال استرال آلمان در سال گذشته بشمار میرود که آثارش نیز مورد توجه قرار گرفته است. فاطمی همچنین دو نمایشگاه انفرادی و بیش از ۳۵ نمایشگاه دسته جمعی برگزار نموده است و کریتور یک نمایشگاه گروهی نیز بوده. کارنامهای قابل توجه برای فردی با سن و سال فاطمی که سبب میشود او یکی از آینده دارترین استعدادهای هنر تجسمی دهه پیش رو قلمداد شود.
فاطمی اما در روزهای نه چندان دور نه از لحاظ هنری و تکنیکی و نه از نظر اندیشی، هنرمند برجستهای بشمار نمیرفت، آثار متوسط و با تکنیکهای خام و دستپاچه او، سبب میشد تا فاطمی تا همین ۲ سال پیش، یک هنرمند پیش پا افتاده تلقی شود، اما این روند را زینب فاطمی به خوبی پایان بخشید. فاطمی در سال ۲۰۱۸ و با معرفی مجموعه تازهاش، یعنی حریم، اتمسفر پیرامون زندگی هنری خود و مجموعههای آثار هنریاش را به کلی دگرگون کرد. برای سنجش این دگرگونی کافیست تا مجموعه حریم را، با مجموعه قبلیاش در سال ۲۰۱۶، یعنی به جای مانده مقایسه کرد، رنگهای پریشان، تکنیک ضعیف، خطوط لرزان کم کیفیت بجا مانده را در حد یک مجموعه متوسط نگاه میدارد حال آنکه مجموعه حریم فاطمی، یکی از درخشانترین مجموعههای سال خود بشمار میرود و این پیشرفت فاطمی در این مجموعه بسیار چشمگیر است، این پیشرفت چه از لحاظ بینش هنری و چه از منظر هنری قابل بررسی است.
حریم مجموعه آثاری در ابعاد کوچک است که با تکنیک رنگ آکریلیک و راپید بر روی مقوا خلق شده است. حریم نگاهی واقعگرایانه و انتقادی، همراه با برجستهسازی شرایط در محدوده اعمال قدرت در فضای خصوصی انسانهاست که نماینده سلطهگری نقشهایی از جامعه بر روی زنان و فرزندان و دختران با نگاه فرهنگی، اجتماعی و آیینی است. فاطمی تیر صحبتهایش را خصوصا به سمت قشر سنتی جامعه ایران هدف میرود که با اعمال زور سعی در تعریف قلمروهایی برای ایجاد اتمسفر فکری خود هستند، حتی با توسل به خشونت؛ چیزی که سرانجام منجر به تخریب عمومی فضای شخصی طرفی که مورد زور قرار گرفته است. فاطمی در این مجموعه هرچند نگاه انتقادیاش بیشتر به سمت متجاوز به حریم است، اما قربانی را نیز هدف میگیرد، از نگاه فاطمی قربانی با سهلانگاریها و عقب نشینیهایش مقصر است و فضای کافی را برای اعمال زور در اختیار صاحب قدرت قرار داده است، قدرتی که در این مجموعه به قدرت فیزیکی، جایگاه و خشونت آغشته است.
نکته جالب توجه دیگر این مجموعه، رنگپردازیهای این مجموعه است. اصرار فاطمی بر استفاده از یک رنگ مادر در کنار رنگهای حاشیهای، فضای بسیار موثر و هارشی را ایجاد کرده است. برای مثال در اثری که یک پدر سنتی و تیپیکال ایرانی در حال چادر گذاشتن بر روی سر دخترش است، فاطمی این خشونت عادی در ایران را با رنگ قرمز نشان داده است، در واقع غیر از آسمان که در کتراست کامل ( با رنگ آبی روشن ) با رنگ مادر قرار دارد، سایر عناصر در تنالیته افسرده و ناراحت کنندهای از سرخابی قرار دارد، رنگی تکاندهنده که کل فضا را به تصویر یک جنایت مبدل می کند.
جنایتی که فاطمی با استفاده از راپید، مشخص کردن خطوط و روشن کردنشان با راپید، EDGE نمایی دستان مرد و عناصری که مهمترین نقش را در این مورد ایفا میکند، بارز کرده است. نکته قابل توجه اما استفاده از همین تکنیک برای قاب پنجره است، پنجرهای که رو به کور شدن میرود در ویرانهای که برجای مانده است، ویرانهای به زعم زینب فاطمی جا مانده از سنتهای غلط، و او سنتهای غلط را در ویرانهای از خانههای سنتی ایرانی نشان داده است. خانهای که به عنوان پس زمینه در این اثر هیچ پرداختی ندارد جز پنجرهای که عنوان شد، سایر فضاهای خانه به شکلی محو به عنوان بک گراندی نه چندان قدرتمند حضور ناملموسی در اثر دارند.
فاطمی به همین مفهوم و اصرار بر استفاده از پوشش چادر در اثر دیگری در این مجموعه نیز نقب زده است، این اثر که مانند تابلوی قبلی باز هم تک رنگ است این بار تنالیتههای مختلفی از رنگ آبی را رقم زده است، رنگی که فضا را افسردهتر و سایکوییکتر کرده اما از خشونت آن کاسته است، حال آنکه دهان به نعره گشوده شدهی کارکتر مرد این اثر و استفاده فاطمی از المان پرنده شکاری وحشی، در نقش پرندهای نه خوش یمن در این اثر، به خودی خود تصویری هارشتر و نخراشیدهتر برای بیننده خود ایجاد کرده است. در واقع از نگاه کارکتر مرد، جهان پیرامون شکارچیانی برای تصاحب و به بهره گرفتن فرزند دخترش هستند و وظیفه اوست که از او مراقبت کند، مراقبتی توام با خشونت، دخالت و تجاوز به حقوق اولیه انسانی فرزندش از دیدگاه نقاش، تا جایی که موجودی حق دیدن فرزندش را جز در شرایطی که او تعیین میکند ندارد، این را میتوان به وضوح در چهره کارکتر دختر اثر مشاهده نمود، در هم رفتگی، تعذب و سرکوب، مچاله شدنش در خود و ترس و عقب رفتگیاش در برابر خواستههای آغشته به خشونت مرد، مانند تن دادن به چادری که حفره سیاهش همانند حفره دهان پدر همواره برای محدودیت و سرکوب بیشتر فریاد میکشد و یک تن دادن اجباری از ترس است.
استفاده فاطمی در این اثر از راپید مشخصا به وضوح اثر قبلی نیست، نگاه فاطمی گستردهتر و داستان محورتر است، به جای تاکید بر روی جزییات بر روی کل یک حادثه تاکید دارد و نگاه شمولتری را ارائه میکند، نگاهی که باعث شده تا این اثر نسبت به اثر قبلی، در فضای افسردهتر، آرامتر و کم خشونتتری بروز کند، هرچند فاطمه با اضافه کردن المان پرنده شکاری، حفره دهانی پدر در حال فریاد کشیدن، حفره سیاه داخل چادر و میمیک صورت در هم رفته و دلمرده کودک تعادل خشونت را در این اثر حفظ میکند. این تعادل و نگاهش به این سوژه و داستان را در آثار دیگر این مجموعه نیز حفظ میکند تا انسجام کل محموعه به شکل بسیار دلپذیری رعایت شده باشد و فضای همگنی برای مخاطب ایجاد شود، مخاطب با دخالت در پوشش آشناست، المان پرنده را نیز در اثر دیده است.
در اثر بعدی فاطمی یک قدم رو به جلو میگذارد و از کارکتر ترسان و مهجور دخترک در آثار قبلی، به سرکشی ملایم اثر شماره ۳ میرسد؛ جایی که دیگر خبری از چادر نیست، پوشش اجباری کمی آزادتر شده اما همچنان دخالتهای کرکتر مرد پررنگ است، دستهایی که از منتهی الیه اثر وارد کادر میشوند و سعی در بستن تمام دکمهها دارند تا سلیقهشان اعمال شود، اینبار پرنده شکاری نه در قامت یک متجاوز و شکارچی، بلکه به عنوان دو نیروی همزاد و برابر نمود پیدا میکند. این تنوع در لایههای معنایی المانهای مشابه از مهمترین نکات مثبت این مجموعه فاطمی است که نمایشی از پختگی ذهنی او در فضای مجموعه گردانی است، ایجاد خط روایت، دنبال کردن داستان، وصل کردن سر نخها و دست بردن در آنها، فاطمی را به یک نقطه عطف قابل توجه در داستان و شخصیتپردازی میرساند. دستان دختر بر روی دستان مرد نشانی از بارقههای اعتراض به دخالتهای مرد در وضعیت شخصی دخترک است، هرچند در تصویر کشیده شده، فاطمی تحکمی را که بر روی دستان مرد ایجاد کرده است، برای دخترک به نوعی در ماندگی و تلاشهای کم رمق تبدیل کرده، اما همین شروع برای فاطمی مانند ایستادن پرندهای در برابر پرنده دیگر است، یک نوع، از یک جنس، از یک طایفه و با یک شمایل، با پنجالهایی که در برابر هم ایستادهاند.
همچنین در این اثر بجای چهره ترسیده و در هم آثار پیشین، صورت رو به بالا و با اعتماد به نفس دختر را میبینیم که چشم در چشم شخصیت مرد دوخته است، اینها نه در اثر، بلکه امتداد بازی است که فاطمی آن را به دست مخاطب سپرده است؛ تا در این مبارزه تنها نباشد و مخاطب او، خود را در دل جریانی که فاطمی قصد بیان کردنش را دارد، بیابد، در نتیجه از چهرهها اطلاعات کمی داده میشود و این فرصت برای بیننده فراهم میشود تا خود را در قالب شخصیتها بگذارد و همراه آنها باشد و هر بار بتواند نقش قربانی و هم متجاوز را برای خود ایفا کند و قضاوت درستی از شرایط را رقم بزند، نکتهای که البته در این زمینه از نظر فاطمی یک تجربه مشترک است، تجربهای که انسانها برای داشتنش نیاز ندارند تا هویت مستقلی داشته باشند، بلکه یک تجربه جهان شمول است، حتی اگر فاطمی این مسئله را پیرامون خود ترسیم کرده باشد، که اینگونه نیز بنظر میرسد تا ما در دنیای مشترک هنرمند و جامعه پیرامونش، بیواسطه قدم برداریم.