یوهانس هاینریش فوسلی نقاش رمانتیک سوییسی است که حدفاصل سالهای ۱۷۴۱-۱۸۲۵ میزیسته است در بسیاری از آثارش به مضامین فراطبیعی علاقه نشان داده است. یکی از معروفترین آثار او که با همین مضمون نیز شکل گرفته بختک و کابوس است. کابوس در سال ۱۷۸۱ و با رنگ روغن روی بوم کشیده شده است و اثری در ژانر ترس و فراطبیعی به شمار میرود. بختک حالتی از سنگینی و عدم توانایی در حرکت در خواب یا لحظاتی پس از خواب است که با ترس یا رویاهای ترسناک همراه است. در افسانههای عامه بختک موجودی است که هر شب بر روی بدن انسان به خواب رفته مینشیند و کنترل اراده حرکت انسان را گرفته و بر بدن انسان مسلط میشود. فوسلی در این اثر بر روی همین سوژه دست گذاشته است و با استفاده از ترکیببندی منحصر به فرد و استفاده از فضاسازی تاریکی و خفقانآورش توانست اثری درخور توجه خلق کند. در این اثر زنی خوابیده در نورهای سفید کشیده شده که دستها بخشی از بالاتنه و سر و گردنش از روی تخت آویزان است و پیکر ترسناکی مانند جن یا هر موجود دیگری بر بستر او بر سینهاش نشسته است و با چهره وحشتآور و خونسرد و چشمانش به مخاطب و بیننده مینگرد. این به خودی خود به ترسآورتر شدن این اثر کمک شایانی کرده است. بیننده با ترس وجود در اثر همراهی میکند. علاوه بر ترس مراتبی از شهوت نیز در این اثر به چشم میخورد در برخی از افسانهها موجود خیالی بختک با قصد سکس با بدن زنان به خواب رفته بر بالین آنها حاضر میشود. در تصویر فیگور زن نیز حالتی از این شهوت دیده میشود. دهان نیمه باز زن که مانند آن که تازه از بوسه طولانی رها شده باشد و برآمدگیهای پستان زن و چین و چروک لباسها در انحنای بدن زن حالتی اروتیک با خود دارد. اما ترس در این اثر نقطه غالب است. فوسلی با استفاده از سیاه قلم و تضاد رنگی و نوری شدید به مقابله دو بخش تاریک روشن دامن میزند و حالتی جنایتآمیز به اثر اضافه میکند. نوری که از گوشه وارد میشود تنها پیکر زن را روشن میکند و در تسخیری شیطانی نشان میدهد که نور در این تصویر شیطانی محاصره شده و توان پیشروی و روشن ساختن تمام صحنه را ندارد. این کارکرد خیالی و سمبلیک از نور است و با ماهیت واقعی فاصله دارد. در واقع فوسلی صحنه تئاتری را به نمایش میگذارد. همچنین پارچه قرمز رها شدهای که از زیر فیگور زن میگذرد مانند یک خون جاری است که از بدن خارج شده. این اثر موفقیت خود در جامعه هنری را مرهون و مدیون در هم آمیختن ترس، شهوت، سکس، سوژههای تاریک و سیاهی است که همیشه به عنوان احساسات غالب در انسان حضور پر رنگی دارند.