سالوادور فلیپه ژاسینتو دالی دومنک یکی از چهرهترین و تاثیرگذارترین نقاشان قرن بیستم میلادی است. این نقاش اسپانیایی، تکاملی شگرف در سبک سورئالیسم ایجاد کرد و اینگونه باعث شد تا نام او با سورئالیسم در نقاشی عجین شود. هرچند شاید اگر شخصیت پیچیده و اعجاب طلب دالی نبود، او هرگز نمیتوانست تا این میزان به شهرت برسد، در واقع دالی علاوه بر آثار بخش قابل توجهی از شهرتش را مدیون اقدامات غیرقابل توجیح و درک ناشدنیاش است که برای عامه فضایی جالب توجه برای تماشا و پیگیری میساخت، با این اوصاف اما نمیتوان از شاهکارهای این نقاش بزرگ غافل شد. جدا از تداوم حافظه، معروفترین اثر این نقاش فقید – تصلیب که حدود ۲۰ سال پس از تداوم حافظه ترسیم شد، از مهمترین آثار دالی است. دالی این تابلو را در سال ۱۹۵۴ و در بومی به ابعاد ۱۹۴ در ۱۲۳ با رنگ روغن کشید. همزمان با تغییراتی در تفکرات و نگاه دالی به نقاشی، با رخداد بمباران هستهای هیروشیما، دالی شدیدا این سوژه را برای خود جالب توجه دید. او از این ایده در ترسیم تصلیب نیز استفاده کرد، تصلیب که در واقع تصویری در هم شکسته از ماجرای به صلیب کشیده عیسی است، نگاهی جالب توجه به این اثر دارد. دالی در این اثر بجای استفاده از صلیب، یک هایپرکوبیک را به عنوان مکانی برای تصلیب عیسی انتخاب کرده است. همچنین ۴ مکعب کوچک زرد رنگ مسیح را به بند کشیدهاند. از سوی دیگر امام مسیح با همان فرم سنتی خود بر روی هایپر کوبیک قرار گرفته است حال آنکه بر روی دستان او جای زخمی ناشی از به صلیب کشیده دیده نمیشود و تاج خاری مسیح نیز حذف شده، در واقع با اینکه با برجستهسازی استخوانهای ترقوه و قفسه سینه، نحوه عقب کشیدگی سر و جزییانی از این قبیل، رنج چهره مسیح باز هم به چشم میخورد، اما این رنج بدون خون ریزیهای واضح بیرونی است و علم و تکنولوژی – برخواسته از دامان ریاضیات و هایپر کوبیک – مسیح را به عنوان نمادی از مذهب، به صلیب کشیدهاند. هرچند در این تعبیر تردیدهای فراوانی به چشم میخورد. به تعبیری دیگر، هایپر کوبیک یک حجم ۴ بعدی است که بر روی سطح سه بعدی قابل تصویر نمیباشد، بنابراین میتواند نمادی از وجود خدا باشد، نیرو و انرژیای که از درک و دریافت ما خارج است، که فرزندش را – انسان – خدای مسیح را ، که ردایش که در دست حواریاش قرار دارد عینا به رنگ هایپر کوبیک است– به صلیب میکشد. تصلیبی که جلوههای بیرونیاش چنان که باید قابل مشاهده نیست. همچنین کل مجموعه هایپر کوبیک و مسیح بر روی ابری قارج مانند و مبهم و یک نور چشمگیر قرار دارند که در دوردست به چشم میخورد، این بخش همان الهاماتی است که برای دالی در اثر مشاهده انفجار بمب هستهای در هیروشیما رخ داد.
نکته قابل توجه دیگر، رجعت دالی به برخی اصول اولیه دوره و مکتب کلاسیسم در این اثر است، همانطور که در تصویر نیز مشخص است، استفاده از تنالیته روشن رنگ زرد درخشان برای کوبیک، ردای مسیح به شدت مستعمل است. همچنین استفاده از یک نورپردازی گسترده از فضای روبروی سوژه اصلی که سبب میشود سوژه تمام قد روشن شود، تصویرپردازی کلاسیک گونه برای حواریای که ایستاده است، ترکیببندی ساده و مرکزی که در کنار پیچیدگیهای اثر سبب شده است تعادلی در اثر رخ دهد، مهمترین جنبههای کمک کلاسیسم به آثاری از این دست بوده است.