آرزو جباری نقاش و مجموعهگردان جوان ایرانی است که بیش از یک دهه سابقه فعالیت در دنیای نقاشی و گرافیک دارد. جباری متولد سال ۶۶ در تهران و دانش آموخته رشته گرافیک است. جباری در ۵ سال اخیر ۳ نمایشگاه نقاشی انفرادی به نامهای نگاه، استخوانهای دوست داشتنی و دنیای دیگر را در تهران بر پا کرده و در بیش از ۵۰ نمایشگاه گروهی در ایران، ترکیه و ایتالیا به عنوان هنرمند و البته مجموعهگردان حضور داشته است. جباری از جمله هنرمندان درونگرای امروز ایران است. در آثار جباری به راحتی میتوان به کنکاش نقاش پرداخت و جهان درونی جباری را جست و جو کرد، در هر سه مجموعهای که جباری به نمایش گذاشته است، این نگاه به وضوح دریافت میشود. جباری مرز بین دنیای درون و بیرون را میشکند و از دنیای درونی انسان، خط اتصالی تا جهان بیرون میکشد و آن را به نمایش میگذارد. برای پی بردن به آنچه جباری با آن به جهان اطرافش نگاه میکند کافی است به دنبال یافتن این پاسخ باشیم که اگر واقعا، در مرور زمان، چهره انسان به شکل درونش در میآمد، آنوقت انسانها چه شکلی میشدند؟! آیا همچنان کودکان کار در خیابانها را میشد با همین خندههای کودکانه و بازیگوشانه دید یا چهرهشان، بمبی ساعتی از نفرتها، سرکوبها و عقدهها را به نمایش میگذاشت؟! در گریزی دیگر جباری را در کنار فرانسیس بیکن میتوان قرار داد، شباهتهای آثار میان این دو، شاید در برخی جهات بسیار قابل لمس باشد. برای لمس واضحتر این شباهتها، میتوان مجموعه نگاه را – از لحاظ تکنیکی – در کنار مجموعه ” سرها ” ی فرانسیس بیکن قرار داد، برون ریزشی که از داخل نشات میگیرد، شروع نقطه اثر هر دو مجموعه است. از این رو شاید بتوان آرزو جباری را مانند بیکن، نقاش اکسپرسیونیستی نام نهاد. این رد طرز فکر، نه در مجموعه نگاه، که در جهان بینی و سایر آثار جباری نیز میتوان دنبال کرد. یکی از این آثار عمامه به سرهای سرخ است. عمامه به سرهای سرخ را از دو دید میتوان مورد خوانش قرار داد، در یک سو نگاه انتقادی هنرمند به مساله زنان از بار حقوقی و اجتماعی و سیاسی مطرح است، خوانش دیگر اما نگاه جباری به مقوله زنان و آنچه در دنیای زنان اتفاق میافتد است. اگر چه هر معلولی، ناشی از یک علت است، اما در اثر عمامه به سرها، ما فقط با معلول مواجه هستیم، زنی با چهرهی درهم و صورتی در حال ذوب و ریزش. فضاسازی سادهی خاکستری پشت سر اثر، یک قضاوت خنثی و بی اثر را میسازد که باعث میشود نگاه مخاطب تنها به سوژه اصلی معطوف شود، زنی با چهره در حال ذوب شدن در لباسی قرمز، با موهای قرمز کوتاه – یا عمامه قرمز – ! رنگ قرمز سالهاست برای نمایش خشونت و اعتراض بکار میرود. استفاده از رنگ قرمز در لباس شخصیت و از طرف دیگر دامن زدن به این رنگ با استفاده از تاچهای تنالیته قرمز در چهره شخصیت اثر، به هارشتر شدن این اثر کمک شایانی کرده است. از طرفی بر روی یقه زن، گیره کوچکی به شکل بال پرواز دیده میشود؛ یک رویای خفته، یا آرزوی سرکوب شده، یک میل رو به رهایی که همیشه در حال فرو رفتن بوده است. جباری در این اثر زنی را با آسیبها و محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی و بنیادیاش در ایران و معضلاتی که در این باب کشیده میشود، ترسیم کرده است. بر روی پپیشانی زن جای دو خراش و زخم دیده میشود، همچنین گونههای زن نیز آسیب دیده است، شانههای زن آب شده و کش آمده است، با دهانی که به شکلی از ترس و اندوه باز مانده است. چشمهای درهم و مورد تعرض واقع شده زن، فرم و حالتی از ریخته شدن آرایش چشم در اثر گریه دارد که با تاچهای قرمز، مسئله کمی خشنتر و خونینتر شده است. جانه کش آمده نشانههای زنی است که فریاد حرفها و خواستههایش در درون خفه و سرکوب شده است. نکته جالت توجه این است که جباری چهره یک زن آرایش کرده را کشیده است. لبان سرخ، گونههای سرخ، چشمان آرایش شده، لباس منظم و مجلسی با چهرهای در هم و در حال ذوب. در واقع در این اثر با زنی مواجه هستیم که در یک تصویر فراواقع گرایانه، درون سرکوب شدهاش به بیرون نفوذ کرده و تلاشهای او برای پوشاندن کوه مشکلات و آسیبهای روحی و اجتماعی و البته جسمی را تحت تاثر قرار داده و آنها را به بیرون کشیده است. نگاه این چنین را میتوان کمابیش در تابلوی ” آدلان ” از مجموعه نگاه آرزو جباری نیز یافت. در تابلوی آدلاین، بر خلاف عمامه به سرهای سرخ، با اثری کاملا آبی مواجه هستیم، تصویری تماما یخ زده و منجمد، تاچهای پس زمینهی جباری، فضایی کاملا یخی را ایجاد کرده است .
زنی با چشان باز و در هم و بیجان، با چانههای آویزان و ریخته و با دهانی باز در حال فریاد بنظر میرسد، زنی که آثار خفگی و مرگ در چهره او کاملا واضح است، مرگی که از لایههای درونی وجود زن نشات گرفته است، و با ترسی سرکوب کننده و فریادی که به خفگی و بی نفسی منجر شده است، فریادش به مرگی سرد و یخ زده میانجامد، مرگی با خیرگی به آنچه که رخ داده است، به جنگی بدون قهرمان، به نبردی بدون فاتح و پیروز، به همیشه باختن با چهرهای شگفتزده، زنی که در سرکوبهای همیشگی اجتماع درونش همواره در طغیان است و حجمی منفور باعث خفگی و بی نفسی او شده است. هرچقدر در تابلوی عمامه به سرهای سرخ با سرکشیهایی که در چهره به یک حرص و نفرت بدل شدهاند و مانند خوره میخورند و میتراشند و میخراشند روبرو هستیم، در تابلوی آدلان، با فریادی خفه شده مواجه میشویم، در واقع آدلان به نوعی اتفاقی است که پس از عمامه به سرهای سرخ به سر زنان و فریادها و خواستههای سرکوب شدهشان منجر میشود. اما پیش از هر دوی اینها و در حالت روانی دیگری، باز هم در مجموعه نگاه با اثری روبرو هستیم، که نه سرکوب و خشونت عمامه به سرهای سرخ و نه مرگ و خفگی آدلان را در خود دارد، بلکه نوعی غم و پوسیدگی در این اثر به چشم میخورد. رنگها کمی میانهترند، از واکنشهای افراطی در طرح و رنگ کمی فاصله گرفته شده، اثر تک رنگی بیرحمانه و اعوجاج دو تابلوی قبلی را ندارد، اما افسردگی و رنج مهمترین ویژگی این اثر است. چشمهای بی حال و رمق زن، با شکل مچاله زن، باز هم نمودی از واقعیاتی از یک زن در شرایطی بدون ماسک زیبایی نشان میدهد. چهرهای پیر و درهم! خطوط رنگی سریع و تاچهای کلی بر روی صورت اثر، مرزی بین اکسپرسیونیسم و کوبیسم را در اثر بوجود آورده است. این اثر را هم چنین کم و بیش میتوان، اثری نزدیک به آثار پست امپرسیونیستها دانست، برای پی بردن به این مسئله کافی است تا این اثر را با تابلوی معروف ون گوگ، دکتر گاشه مقایسه کنید. تم رنگی آبی، فرم در هم چهرهها، تاچهای در هم چهره بسیار شبیه به اثر دکتر گاشه است اما در رد قلم، نوع نگاه به سوژه و شمایل اثر به وضوح میتوان اثری اکسپرسیونیستی را مشاهده کرد، که از درون نقاش در موقعیتها و حالتهای مختلف نشات گرفته است و در موقعیتی جادویی بر روی قلم ظاهر شده است. نکته دیگر اینست که اگر چه جباری در ذیل تابلوی آدلان، اثرش را اکسپرسیونیست انتزاعی خوانده است، اما این آثار همگی کاملا در رسته آثار اکسپرسیونیستی جای میگیرند و ردی از آثار آبستره را نمیتوان در این آثار مشاهده کرد. آثار جباری، از نمونههای درخور توجه در حوزه زنان، فمینیسم و البته خودنگری و همچنین در سبک اکسپرسیونیسم است و این انطباق از قضا بسیار قائل به جایگاه است؛ چرا که درون همه این زنها پر از جنگهای دائمی و آسیبها وخستگیهاییست که نمود بیرونیشان دیده نمیشود، مگر وقتی که نقاش خود را در موقعیتهای مختلف و مشابه میبیند و از دل جنگ و عصیانهای درونیاش این کرکترها را بیرون میکشد و خالق آنها میشود، خالق دنیای زنان مچاله!